حس من


خاطرات تنهای من

روزگاره سختی دارم واقعا ولی به روح نمیارم دلم برا ایرانم خیلی تنگ شده برا خاطراتم برا دوستام روفقای ایران برا روزهای که با پدرم میرفتیم جاده با تریلی آخ آخ یادش بخیر چه دورانی بو امدیم اینجا تکو تنها تو یک کشور غربت که نگاه سنگین مردم قلب انسان رو میشکنه اوووف چی بگم شنیدن کی بود مانند دیدن واقعا چیزی که الان تو داری میخونی زمین تا آسمون فرق داره خیلی دلم میخواست الان تو ایران بود تو کشور خودم احساس انسانیت میکردم احساس میکردم کسی هستم براخودم  ولی اینجا چی بگم ولش کن ....

الان من موندم با دنیای خاطرات ایرانم چه کونم نمیدونم فقط دلم گرفته بد رقم کاش میشود فریاد بزنم گریه کنم تا خالی بشم البته کار از این حرفا گذشته ...

میدونی من دورانی داشتم با پدرم بیشتر عمرم رو با پدرم بود تو جاده ها روزگار سخت و خوشی بود گذشت ای کاش برگرده ولی کوووو ...

بهتون هرچی بگم والا کمه ...



نظرات شما عزیزان:

farzaneh
ساعت8:31---11 خرداد 1391
سلام دوست عزیز
نوشته زیبا و دلنشینی بود
آپم و منتظر حضور گرمت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت 1:44 توسط رضا جمشیدنژاد| |


Power By: LoxBlog.Com